تابستون
هم شروع شد! ولی عجب تابستونیه این تابستون! چه برنامه ها که واسه این تابستون نداشتم! ولی همش به باد فنا رفت!  آخه قرار بود بیایم ایران بعد از ۲ سال تازشم عروسی عمو تهتقاری!! ولی خوب چه کنیم چاره نداریم! آخرین دورهء شیمی مامان یه هفته مونده به مدرسه هاست! با اینهمه من خوشحالم میدونی چرا؟ مامان شکر خدا تا حالاش خیلی خوب پیش رفته ماشاالله هزار ماشاالله بزنم به تخته از وضع روحیه بالایی برخورداره! خوب بایدم باشه آخه مامانه یه همچین دختریه

نظرات 1 + ارسال نظر
امید آزادی جمعه 20 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:10 ب.ظ http://azady.blogsky.com

آرزوی سلامتی برای مادر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد