خاطرات (۳) یک روز به یاد ماندنی در netherland den haag markt

دیروز به خاطر اتفاقات جالب شیرین و خنده داری که با خود داشت تبدیل شد به بهترین روز بعد از مدتها
پریشب بعد از خداحافظی با "استاد " تصمیم گرفتم فردایش که دیروز باشه دانشگاه نرم چون درس مهمی نداشتم حوصله ۴
ساعت در راه بودن برای هیچ را نداشتم ولی از طرفی تحمل ماندن در خانه را هم نداشتم (چقدر نداشتم شد) به همین دلیل تصمیم گرفتم با پدر و مادر همسفر شوم و برای خرید و تبدیل هوا به دِن هاخ یا دِن هَگ و یا همان شهر لاهه که دادگاه بین المللی را داره  و در چند کیلومتری ما است برم  
همانطور که مشغول جمع کردن میز صبحانه بودم یکی از مسائل شرعی که مدتها بود باعث کنحکاوی ام شده بود را بالاخره با حضرت ابوی (اسلام شناس ساستمدار مولف و.....) درمیان گذاشتم و جواب گرفتم که اگر شد یک روز اینجا هم مینویسم
بعد با پدر به دنبال مادر که
cesartherapy داشت رفتیم سه نفره به سوی بازار hoefkade/ openmarkt  عازم شدیم. قبل از بازار به یک مینی سوپرمارکت پاکستانی و یک مغازه ترکی  رفتیم. نزدیک مغازه ترکی با یک صحنه خیلی جالب و خنده دار مواجه شدم
طاهر یکی از دوستان پاکستانی دوران مندریان mondriaan
است را دیدم ولی در وضعیتی غیر قابل باور ایشان که همیشه درباره BMW و mercedes benz  اش قصه ها تعریف میکرد و جمعیت دختران دورش را زیادتر میکرد در یک ابوغرازه ای سرخ رنگ بعد از دیدن من آرنگ کرد (بوق زد) ولی همینکه دید همزمان با من مادرم و چند عابر دیگه هم به طرفش سَیل (نگاه‌) کردن ترسید و وانمود کرد که او نبوده ولی بعد از دست تکان دادن من ترسش پرید و جرات کرد دستی تکان بده
این بازار به خاطر اینکه اکثر فروشنده ها و خریدارهایش یا ترکن یا مراکشی و یا مسلمان ( که آنها هم اگر با حجاب باشن در نگاه اول هلندی ها ترک هستن) به بازار ترکها هم معروف هست هروقت به این بازار میایم یاد ایران قم میدان کهنه می اُفتم  به خاطر اینکه ..................

به خاطر اینکه اولاً این دفعه دومه که این متن را امشب تایپ میکنم دستم درد گرفته ( دفعه اولش که کامل شده بود اشتباهاً پاک شد)
 دوماً به فرمودهء استاد عزیز که هرکجا به هرحالت و با هرکس که هست شاد وخوب باشه و سایه شان از سر ما هم کم نشه : اگر خواستی متنی که مینویسی را کسی تا آخر بخوانه طولانی نکن و تیکه تیکه بگذار و کلمه ادامه دارد یادت نره ....... ما هم میگیم چشم استاد ... دوستان ادامه دارد
نظرات 4 + ارسال نظر
رضا شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 07:22 ق.ظ http://google.com

عجبـــــــــــا ?-:

بهمن شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 04:52 ب.ظ http://mylove7.blogsky.com

سلام
زیبا بود
موفق باشی

رضا شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 06:44 ب.ظ http://www.google.com

میدان کهنه قم رو ایول خوب اومدی ولی ببخشید استاد اگه ادامه نداشت چی بازم باید بگیم ادامه دارد.
باز بگو چرا به وبلاگم سر نمی زنی. میبینی بس که هواتو دارم ۲تا دوتا نظر میصندمD:

عشق تیره جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 03:29 ب.ظ http://dark-love.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی داری
موفق باشی
به من سر بزن
تبادل؟
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد