تا آخر بخوان
لبت نه گویـــــــــد و پیداست میگویـــــــد دلت آری
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
دلت می آید آیا از زبانی این همه شیـــریـــــن
تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان داری
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر بی عیاری
چه میپرسی ضمیر شعرهایم کیست آن من
مبدا لحظه ای حتی مرا این گونه پنداری
تورا چون آرزوهایم دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی خویش نگذاری
چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ای معما پرده برداری
چه فرقی میکند فریاد یا پژواک جان من
چه من خود را بیازارم چه تو خود را بیازاری
صدائی از صدای عشق خوشتر نیست حافظ گفت
اگرچه بر صدایش زخمها زد تیغ تاتاری!!!!

شاعر نمیدونم کی هست ولی از آلبوم عشق ناصر عبداللهی