....... و رفتم

از چشم تو چون اشک سفر کردم و رفتم
افسانه ی هجران تو سر کردم و رفتم
در شام غم انگیز وداع از صدف چشم
دامان ترا غرق گهر کردم و رفتم
چون باد بر آشفتم و گل های چمن را
با یاد رخت زیر و زبر کردم و رفتم
ای ساحل امید ، پی وصل تو چون موج
در بحر غمت سینه سپر کردم و رفتم
چون شمع ببالین خیالت شب خود را
با سوز دل و اشک سحر کردم و رفتم
چون مرغ شباهنگ همه خلق جهان را
از راز دل خویش خبر کردم و رفتم
چون شمع حدیث غم دل گفتم و خفتم
پیراهنی از اشک ببر کردم و رفتم
نظام الدین بقاء