ای کاش نمیخواندم شان و حالا افسوس آن زمان را نمیخوردم. بعضی وقتها با خودم میگویم حاضرم به هر قیمتی به یکباره از تمام سرنوشتم آگاه شوم. هست کسی که یاری کند؟ از اینهمه فراض و نشیب از اینهمه ابهام و ترس از فردا و حوادثش خسته شدم ..... خسته ولی دوباره ترسی عمیقتر وجودم را پر میکند: نکند طاقت شنیدن یکباره را نداشته باشم. بعد راضی میشوم به رضایش و فقط در اعماق قلبم آنچه او برای من خیر و صلاح میداند را میطلبم
آمین ولی کاش درک و فهم این را هم به من میداد تا آنچه او خیر من میداند خیر خود بدانم
|