امشب از آن شبها بود. شب پاره کردن بغض چند ساله و شب اشک ریختن. احساس سبکی میکنم. و احساس نفرت از بخت.
به هر حال قول دادم شب تولد حضرت محمد خدا را به پاکی آب قسم بدهم که همانطوری که آب , کثیفی و آلودگی را پاک میکند خداوند دل من را از بدی و ناپاکی پاک کند و بعد سه مرتبه هفت شب با توسل به پیامبر و اهل بیتش از خدا طلب بخشش کنم. انشاالله که هنوز توبهء من کارساز باشد.
خوشحالم که چنین شبی بود و چنین دوستی که در این شب به تمام حرفهایم گوش کند و مرا تحمل کند. خدا را شکر که اگر از بعضی چیزها محرومم از داشتن دوستان خوب بهره مند ترین فرد دنیا هستم. هریک به نوبهء خود مرا کمک کردن و من خود را و حتی زنده بودن خود را مدیون وجودشان میدانم
راستی امشب شب اولی است که من تنها در اتاق میخوابم زهره رفته به یک سفر یک هفته ای به ترکیه و فائزه هم نیست |