بعد از مدتها سلام

خیلی وفت است حرف نزدم و حالا لبریزم از گفتن ولی ... همانطور که شاعر میگوید و یکی میخواند و رادیو پخش میکنئ و لاست لرد مینویسد:

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم

خیلی چیزها برای گفتن دارم. فکر کنم مقداری از گفتنی هایم را اینجا بازگو کنم مقداری را هم شاید بلئیدم.

 

پس فعلا

 

راستی جالب است بعد از مدتها با کسی حرف بزنی. از شوق سخن گفتن سرشار باشی ولی در عین حال چیزی نگویی از ترس عواقب هر حرف و عکس العمل مقابل. ولی بی اختیار میگویی ... اما طوری که او نفهمد. اینطور هم تو حرفت را زدی و هم هیچگونه عواقب دلسوزانه ای در انتظارت نیست