تابستون هم شروع شد! ولی عجب تابستونیه این تابستون! چه برنامه ها که واسه این تابستون نداشتم! ولی همش به باد فنا رفت! آخه قرار بود بیایم ایران بعد از ۲ سال تازشم عروسی عمو تهتقاری!! ولی خوب چه کنیم چاره نداریم! آخرین دورهء شیمی مامان یه هفته مونده به مدرسه هاست! با اینهمه من خوشحالم میدونی چرا؟ مامان شکر خدا تا حالاش خیلی خوب پیش رفته ماشاالله هزار ماشاالله بزنم به تخته از وضع روحیه بالایی برخورداره! خوب بایدم باشه آخه مامانه یه همچین دختریه
آرزوی سلامتی برای مادر