امروز بعد از تقریبا دو هفته دوباره نشستم جلو کامپیوتر این اواخر به حدی مشغول کار و درس و غیره بودم که چیزهای زیادی که قبلا برایم اهمیت زیادی داشتن را هم از یاد بردم حتی روزهای مهم و تا حدی تاریخی را
البته تصمیم خودم بود اما نه به این حد که حتی .... به هر حال گذشته ها گذشته و چرخ گردان زمانه را نمیشه به عقب گرداند وگرنه .....
من در حال حاضر در سه جا مشغول کار شدم در دو شعبه از یک خانه سالمندان و در همان سوپر مارکت سابق روزهای دوشنبه تا پنج شنبه از صبح ساعت ۶:۰۰ تا ۱۸:۰۰ بعد از ظهر و روز جمعه از۹:۰۰ صبح تا ۲۱:۰۰ شب و شنبه از ۹:۰۰ تا ۱۸:۰۰ فقط روز یکشنبه را دارم برای استراحت
در ۱۵ روز اخیر انترنت هم قطع بود چون از پروفایدیر قدیمی به یکی دیگر نقل اشتراک کردیم! اتفاقات خاطره ساز زندگی من هم که اکثرا خاطرات بد را برای آینده ذخیره میکنم در همین چند روز هم مرا فراموش نکردن درست در روز تولدم موبیالم را در همان بازار که قبلا تعریف و توصیفش کردم دزدیدن
نگرانی و ناراحتی من بیشتر به خاطر عکسهائی بود که با موبایل گرفته بودم خدا را شکر در عکسها حجابم درست است و متوجه شدم که سارق یک دخترک ۱۳ تا ۱۵ ساله است و حالا این موبایل قدیمی که در خانه بی صاحب افتاده بود مال من شده
به هر حال این بود خاطره روز ۲۳ سالگی ام در همین جا از دوستانی که به گفته استاد با تبریک گفتن روز تولد اهمیت وجود فیزیکی من برای خودشان را به من ابراز کردن ممنون
لحظه ء خداحافظی به سینه ام فشردمت
اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت
دل من راضی نبود به این جدائی نازنین
عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت
......
لحظه ء خداحافظی از آهنگهای حمیرا
امروز کاظم به سلامتی دیپلم VWO یه خودش را گرفت ولی من نتوانستم در مجلسش شرکت کنم ان شاالله که مبارکش باشه و موفقتر از گذشته ادامه بده