دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهائیم در قصد جان بود
خیالش لطف های بیکران بود
چرا چون لاله خئنین دل نباشم
که با ما نرگس او سرگران کرد
کرا گویم که با این درد جانسوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابرو کمان کرد

نظرات 6 + ارسال نظر
روزبه شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:35 ب.ظ http://roozbeh.blogsky.com

سلام.
قصد جان دنیا را نتوان کرد p:
شاد باش همیشه نه غمگین که هیچ چیز به اندازه روحیه به آدم انرژی نمیده.

چشم تو چشم شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:42 ب.ظ http://eye2eye.blogsky.com

به قولش :
دلت رو به ما ندادی .. اما دل ما رو بردی

خوش باشی

ققنوس شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:43 ب.ظ http://lord.blogsky.com

زیبا بود ... موفق باشی

A-KING شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:04 ب.ظ http://a-king.blogsky.com

HAVE A NICE DAY

پیرفرزانه شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:16 ب.ظ http://pirefarzaaneh.blogsky.com

به به... بسیار زیبا.

من شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:28 ب.ظ http://manman.blogsky.com

خیلی قشنگ بود
سپیده جون دارم دق می کنم دلم گرفته نمی دونم چی کار کنم می ترسم بزنه به سرم یه کاری دست خودم بدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد